به وبلاگ كاغذ بي خط خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب وبلاگ
پروفایل
موضوعات
طنز
طنز
شعر
عاشقانه
شعر
عاشقانه
عکس
شعر
مطلب
ادبی
نویسندگان
ادبی
سخن بزرگان
تاریخی
تاریخ ایران
تاریخ جهان
آموزنده
مطالب نویسندگان
مطالب تاریخی
آموزنده
عمومی
عمومی
عکس
عکسهای هنری
عکسهای خنده دار
عکسهای جالب
علمی
پزشکی
علمی
اضافات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 68
بازدید ماه : 185
بازدید کل : 232054
تعداد مطالب : 93
تعداد نظرات : 37
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

تبلیغات

کم کم یاد خواهی گرفت

کم کم یاد خواهی گرفت

تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را

این که عشق تکیه کردن نیست؛ و رفاقت، اطمینان خاطر

و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند

و هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.

                 

کم کم یاد می‌گیری

که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغ خودت را پرورش دهی، به جای این که

منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

یاد می‌گیری که می‌توانی تحمل کنی

که محکم باشی پای هر خداحافظی

یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی

[+] نوشته شده توسط سعيد در پنج شنبه 15 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 10:28 | |
عشق مرد از نگاه دکتر شریعتی

مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند
اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ٬ به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!

و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند...

دکتر علی شریعتی

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 13 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 9:2 | |
حل مسئله الاغی

كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...

نتیجه اخلاقی : مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند

و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود!

وثابت کنیم گه از یک الاغ کمتر نیستیم 

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 6 ارديبهشت 1390برچسب:, در ساعت 5:54 | |
زندگی شادی نیست .شاد کردن است ................ مطلب ارسالی ازfarideh

mother-baby.jpg

زماني كه  من بچه بودم،مادرم علاقه

داشت گهگاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند.


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط در 31 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 12:54 | |
خوشبختی

خوشبختي در سه جمله خلاصه مي شود:

تجربه از ديروز ،

استفاده از امروز ،

اميد به فردا...  

ولي ما آنرا با سه جمله ديگر تباه مي کنيم:  

حسرت ديروز ،

 اتلاف امروز ،

 ترس از فردا

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 11:4 | |
نامه ویکتور هوگو به فرزندش

قبل از هر چیز برایت آرزو میکنم که عاشق شوی ،
 و اگر هستی ، کسی هم به تو عشق بورزد ،
و اگر اینگونه نیست ، تنهاییت کوتاه باشد ،
و پس از تنهاییت ، نفرت از کسی نیابی.


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 6:59 | |
قسمت ......مطلب ارسالی ازraha

 

 روز قسمت بود خدا هستي را قسمت مي كرد . خدا گفت : چيزي از من بخواهيد هر چه كه باشد شما را خواهم داد .سهمتان را از هستي طلب كنيد زيرا خدا بسيار بخشنده است و هر كه آمد و چيزي خواست يكي بالي براي پريدن و ديگري پايي براي دويدن ، يكي جثه اي بزرگ خواست و آن يكي چشماني تيز ، يكي دريا را انتخاب كرد و ديگري اسمان را . در اين ميان كرمي كوچك جلو آمد و به خدا گفت : من چيز زيادي از اين هستي نمي خواهم نه چشماني تيز و نه جثه اي بزرگ نه بالي و نه پايي ، نه آسمان و نه دريا . تنها كمي از خودت را به من بده و خدا كمي نور به او داد . او كرم شب تاب شد . خدا گفت : آن نوري كه او با خود داردبزرگ است حتي اگر به اندازه ي ذره اي باشد تو حالا همان خورشيدي كه گاهي زير برگي كوچك پنهان مي شوي و رو به ديگران گفت : كاش مي دانستيد كه اين كرم كوچك ، بهترين را خواست زيرا كه از خدا جز خدا نبايد خواست .

هزاران سال است كه او مي تابد روي دامن هستي مي تابد . وقتي ستاره اي نيست چراغ كرم شب تاب روشن است و كسي نمي داند كه اين همان چراغي است كه روزي خدا آن را به كرمي كوچك بخشيد . 

یادمون باشه که همیشه از خدا بهترین رو یعنی خودش رو بخوایم

[+] نوشته شده توسط در 29 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 12:29 | |
اينگونه نگاه كنيد...........مطلب ارسالی ازdariush

 انسان را به عقلش نه به ثروتش

همسر را به
وفایش نه به جمالش

دوست را به
محبتش نه به کلامش

عاشق را به
صبرش نه به ادعایش
 

مال را به برکتش نه به مقدارش

خانه را به
آرامشش نه به اندازه اش

اتومبیل را به
کارائیش نه به مدلش

غذا را به
کیفیتش نه به کمیتش

درس را به
استادش نه به سختیش

دانشمند را به
علمش نه به مدرکش

مدیر را به
عملکردش نه به جایگاهش

نویسنده را به
باورهایش نه به تعداد کتابهایش

شخص را به
انسانیتش نه به ظاهرش

دل را به
پاکیش نه به صاحبش

جسم را به
سلامتش نه به لاغریش

سخنان را به عمق
معنایش نه به گوینده اش

[+] نوشته شده توسط در 28 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 13:36 | |
چگونگی پیدایش تخته نرد ........... مطلب ارسالی ازfarideh

 هیچ میدانید تخته نرد چگونه و توسط چه کسی ابداع شد و چه فلسفه زیبا و عبرت آموزی در پس آن نهان است؟

 تخته نرد توسط بزرگمهر ابداع شد و اما داستان پیدایشش


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط در 23 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 6:29 | |
امید, عشق , زیبایی , ............مطلب ارسالی ازraha

امید

شخصی را به جهنم می بردند.در راه بر می‌گشت و به عقب خیره می‌شد. ناگهان خدا فرمود: او را به بهشت ببرید. فرشتگان پرسیدند چرا؟پروردگار فرمود: او چند بار به عقب نگاه کرد... او امید به بخشش داشت

عشق

امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست .شاهزاده گفت:عاشق نیستی !!!!عاشق به غیر نظر نمی کند

زیبایی

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم"دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت: نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمی خوام .......

 

[+] نوشته شده توسط در 21 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 13:52 | |
کوه پردیس نزدیکترین نقطه زمین به خورشید.......مطلب ارسالی ازfarideh

ایران را بیشتر بشناسیم

 

 
 کوه پرديس

نزديک ترين نقطه زمين به خورشيد


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط در 21 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 6:16 | |
تخم مرغ چینی بدون نیاز به مرغ

در حالی که طبق خبرهای رسیده، تعداد قابل توجهی تخم مرغ چینی روانه بازار ایران شده است خبرها حکایت از ناسالم و غیر بهداشتی بودن این تخم مرغ ها و تولید مصنوعی آنها توسط چینیها دارد. چینیها که اینبار تمایل به مصادره بازار تخم مرغ جهان را داشته اند، تخم مرغهایی را تولید کرده اند که بدون نیاز به مرغ تولید شده است! زرده این تخم مرغها با استفاده از موادی مانند کربنات کلسیم،رزین،نشاسته، آلومینیوم زاج دار،ژلاتین و سایر مواد شیمیایی تهیه شده و همانطور که در عکسهای ذیل آمده است، آماده شده و در قالب های از پیش تعیین شده ریخته می شود تا با استفاده از رنگدانه زرد شکل زرده بخود بگیرد.پس از این مرحله زرده آماده شده در داخل سفیده تخم مرغ که از قبل آماده شده قرار می گیرد و در نهایت در پوششی قرار می گیرد که بسیار شبیه تخم مرغهای معمولی است. گفتنی است مدیرکل دامپزشکی لرستان اعلام کرده که تاکنون ۲۸۸ هزار و ۵۴۴ عدد تخم مرغ چینی در استان لرستان جمع‌آوری شدند که از این تعداد ۳ هزار و۶۰۰ عدد معدوم شده است.

 
 
 
 

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 13:7 | |
به ژاپن تعظیم کنیم - مطلب ارسالی ازfarideh

به ژاپن تعظیم کنیم

تیتر مقاله ای از روزنامه بیلد ، به پایین صفحه که نگاه کردم ، عکس مادری را دیدم که موهای جسم بی جان دخترش را که زیر آوار مانده بود نوازش می کرد.

ژاپنی ها ملتی شریف ، نجیب ، سخت کوش ، مودب وصبور هستند . برخلاف دیگران ، این سخت کوشی و اعتماد به نفس آنها هرگز باعث نشده تا خود را تافته جدابافته بدانند و به دیگران به چشم نژاد پست تر نگاه کنند.


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط در 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 7:32 | |
کوتاه ولی عمیق

در معبدی گربه‌ای وجود داشت که هنگام مراقبه راهب‌ها مزاحم تمرکز آنها می‌شد. بنابراین استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می‌رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد. این روال سال‌ها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد. سال‌ها بعد استاد بزرگ در گذشت. گربه هم مرد. راهبان آن معبد گربه‌ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند. سال‌ها بعد استاد بزرگ دیگری رساله‌ای نوشت درباره اهمیت بستن گربه هنگام مراقبه.

[+] نوشته شده توسط سعيد در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 7:13 | |
قانون و میوه (پائولو کوئلیو)

قانون و میوه

در صحرا میوه كم بود . خداوند یكی از پیامبران را فراخواند و گفت : « هر كس در روز تنها می تواند یك میوه بخورد .» این قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ،‌ آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز فقط یك میوه می خوردند و به دستوری كه پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود ، وفادار بودند . اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده كنند . این فقط باعث می شد كه میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند . خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت :« بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت كنند .»

پیامبر با پیام تازه به شهر آمد . اما سنگسارش كردند ، چرا كه آن رسم قدیمی ، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد . كم كم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از كجا آ مده . اما نمی شد رسوم بسیار كهن را زیر سؤال برد ، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها كنند . بدین ترتیب ، می توانستند هر چه می خواهند ، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد . تنها كسانی كه خود را قدیس می دانستند ، به آیین قدیمی وفادار ماندند .

اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند كه دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر كنند.

از کتاب: "پدران، فرزندان، نوه ها"  (پائولو کوئلیو)

 

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 5:57 | |
چهره زشت نفرت

معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند.

 فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسه‌ی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.

 روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.

پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.

آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟

[+] نوشته شده توسط سعيد در سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 5:45 | |
مداد پدربزرگ - مطلب ارسالی ازfarideh

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط در 14 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 12:31 | |
درس اخلاقی خارپشتی

 

 

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند
خارپشتها وخامت اوضاع رادریافتند تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند
  و بدینترتیب همدیگررا حفظ کنند.ولی خارهایشان یکدیگررادر کنار هم زخمی میکرد. مخصوصا که وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند.بخاطر هیمن مطلب تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند.و بهمین دلیل از سرما یخ زده میمردند
 ازاینرو مجبور بودند برگزینند.یاخارهای دوستان را تحمل کنند و یانسلشان از روی زمین  بر کنده شود.

دریافتند که باز گردند و گردهم آیند. آموختند که با زخم های کوچکی که همزیستی با کسی بسیار نزدیک بوجود می آورد زندگی کنند چون گرمای وجود دیگری مهمتراست
  و این چنین توانستند زنده بمانند

  درس اخلاقی :

بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گردهم می آورد بلکه

 آن است هر فرد بیاموزد با معایب دیگران کنارآید و محاسن آنانرا تحسین نماید

 


 
[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:, در ساعت 12:21 | |
بي شرمانه زيستن

چند خط زیر که از کتاب ابوالمشاغل زنده یاد نادر ابراهیمی انتخاب شده به نظر بهترینِ نوشته های اوست

   


ادامه مطلب
[+] نوشته شده توسط سعيد در یک شنبه 22 اسفند 1389برچسب:, در ساعت 12:24 | |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ خودتون خوش آمدید
آرشيو
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
فروردين 1390
اسفند 1389
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
سعيد
لينكستان
نرم افزار های توپ اندروید
سفیران
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كاغذ بي خط و آدرس bargeh.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

مرد آزاد
مجموعه اشعارمريم حيدرزاده و فروغ فرخ زاد
chart
...نقطه چين...
sms* داستان کوتاه*خنده
کلبه عشق
عـکس.عشق.عـکس
با اميد به رحمت خدا زندگي كنيد
من و معشوقه ام خدا
ياس سپيد
به دنياي كشتي كج خوش آمديد
هر چه ميخواهد دل تنگت بگو
کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , bargeh.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com